۸/۲۴/۱۳۹۳

قابل احترام‌تر

گاهی انقدر سادگی نگاه سوئدی‌ها رو دوست دارم، با استدلال‌های ساده راجع به چیزهای خیلی کوچیک حتی. معلممون اون روز سر کلاس می‌گفت من نمی‌فهمم چرا توی خیلی از زبانهای شماها به کسی می‌گن «شما» به جای «تو». بچه‌ها هی تو توضیح می‌دادن که نشان احترامه و فکر می‌کردن دارن چیزی یادش میدن!…اونهم جواب میداد که می‌فهمم چراش رو، ولی چرا باید توی احترام گذاشتن به آدمها اینطور فرق گذاشت، چرا من می‌رم مغازه فروشنده به من می‌گه «شما» (احتمالا بخاطر سنش که بالاست) ولی به خانوم بغلی می‌گه «تو»، به نظر من این اصلا قشنگ نیست وقتی باید معیار بذاریم که کدوم آدم قابل احترام‌تره و این رو توی زبان هم نشون بدیم.

۳ نظر:

  1. البته این قضیه‌یِ "تو" و "شما" به نظر من آن چنان هم ساده و پیش پا افتاده نیست، و البته من از واکنش معلمِ شما هم کمی تعجب می‌کنم، به خصوص آن‌جا که گفته است "من نمی‌فهمم چرا توی خیلی از زبان‌های شماها به کسی می‌گن شما به جای تو..."
    این داستان در زبان و فرهنگِ سوئدی هم دقیقاً به همین شکل و شمایلی که الان در بعضی زبان‌هایِ دنیا وجود دارد، وجود داشته است. سوئدی‌ها چندین پروژه و رویکرد اصلاحیِ در مورد زبانشان انجام داد‌ه‌اند، که یکی هم راجع به همین "تو" و "شماست" و اتفاقاً تاریخش به همین ۳۰ - ۴۰ سال پیش بر می‌گردد. در این لینک ویکی‌پدیا جزئیاتِ خیلی خوبی راجع به این تحول نوشته است:
    http://en.wikipedia.org/wiki/Du-reformen

    بنا بر این این‌که معلم شما اظهار تعجب و ندانستن کرده باشه کمی از یک معلم که این پروسه تاریخی و روند پوست انداختن فرهنگ و زبانِ سوئدی را بداند بعید است. این که با یک استدلالِ روزمره هم بخواهد "غلط" بودن آن را نشان بدهد صرفاً بی‌اعتنایی به پیچیدگیِ این قضیه است. که الان توضیح می‌دم:

    به نظر من اصلاً این‌طور نیست که یک فکر دم‌دستی را در زبان نشان بدهیم. این داستان با خیلی از لایه‌‌هایِ زیرینِ جهان‌بینی یک فرهنگ و ساختار اجتماعی و عرف و ساز و کارهایِ اقتصادی و ... ارتباط تنگاتنگ دارد. مثلاً یکی از بحث‌هایِ مرتبط با این بحث، قضیه‌یِ اتوریته و مراجع اجتماعی هستند. در بعضی فرهنگ‌ها، پدر و مادر و معلم جزو اتوریته هایِ اجتماعی هستند که "صرفاً" به خاطر والدین بودن، بایستی بهشان احترام گذاشت و ازشان حرف‌شنوی داشت. قضیه، قضیه‌یِ لایه‌لایه کردن و دیدنِ جامعه است و تفاوتِ بین کانون‌هایِ قدرت. تغییرِ آن هم اصلاً به این سادگی نیست. در سوئد در طول دهه‌ها تغییرات اجتماعی رخ داده است و تفاوتِ طبقه‌ها و مشاغل کم شده است و مردم جهان‌بینی و تعاریفِ خود را عوض کرده‌اند و به نسبتِ آن ساختارهایِ اقتصادی هم عوض شده است.

    اگر داستان به همین سادگی باشد، باید با نگاه کردن به ضمیرهایِ جنسیتی در دو زبان فارسی و سوئدی به این نتیجه برسیم که فرهنگِ ایران بسیار برابرنگر تر از فرهنگِ سوئد است. در زبانِ فارسی، ما همیشه به سوم شخص غایب گفته‌ایم "او" و برایِ اویِ مرد و اویِ زن ضمیر جداگانه نداشته ایم. حال آن‌که در سوئدی، تازه همین سال گذشته بود که بحث‌ها را شروع کردند که شاید بد نباشد به جای Han و Hon به سمت استفاده از Hen بروند. خوب آیا این تغییر "ساده" زبانی، واقعاً ساده است؟ سوئد بعد از این همه سال تلاش و تکاپو در راه برابری جنسیتی هنوز این اختلاف را در زبانش دارد، و تغییرش هم بسیار پیچیده است.

    ببخشید، دیدم شما ظرف یکی دو روز چندین پست جدید نوشتی، من هم به خودم اجازه دادم کمی روده‌درازی کنم :)

    پاسخ دادنحذف
  2. امیر جان ممنون از حوصله‌ت، شاید برداشت من از حالت حرف زدن او «تعجب» بوده و واقعا نظر و حس خودش و حتی تجربه‌ی زبان خودشون رو خواسته بیان کنه، بدون اینکه انکاری توش بوده باشه که اونها هم قبلا داشتند همچین چیزی. من نباید با این اطمینان توصیف می‌کردم احتمالا :) ولی اینکه در زبان سوئدی این سیر تحولات طی شده باعث نمی‌شه که استدلالش غلط باشه. من هم همه‌ی اون پیچیدگی‌ها و استاد شاگردی ها و بزرگتری و احترام و…لایه‌ها رو متوجه هستم، و واسه همین از این سادگی اتفاقا خوشم اومد، گاهی برای از بین رفتن این لایه‌های بیهوده‌ی تعارف و احترامهای الکی اتفاقا همین نگاه‌های ساده کار می‌کنه، که بگی چرا باید آدمها رو توی هرجا که فرصت پیش میاد هی ارزشگزاری کرد و یکی رو چندتا به حساب اورد و.... من فکر می‌کنم آدمها گاهی چیزها رو الکی پیچیده نگه میدارن چون فقط بدیهیات یادشون رفته!

    پاسخ دادنحذف
  3. ممنون از این که برام نوشتی دونه جان :) حق با شماست، تا حد زیادی باهات موافقم :)

    پاسخ دادنحذف

Web Stats