آدم حسابی که سی و چندساله با پدر مادرت زندگی میکنی (حتما تا الان خودت هم فهمیدی زیانباره)، هراز چندی بهشون محبت کن، ببرشون سفر، براشون هدیه بخر، شبها زود بیا خونه باهاشون شام بخور، ببرشون پارک، باهاشون رفیق شو، اونوقت اگه مستقیم و غیرمستقیم زورت کردن که شوهر کن و زن بگیر و ما نوه میخوایم میتونی بجنگی. میگن pick your battles؛ اگه اون کارهای بالا رو نکردی اونوقت باید گردنت رو خم کنی و بگی پیرند و آرزو دارند و من تا حالا هیچ کاری براشون نکردم، حالا عروس و داماد و نوه میخوان من چیکار کنم؟ و اینطور میشه که احترام گذاشتن به شما و این گردنِ خمِ شما و این چیکار کنمِ شما خیلی خیلی سخت میشه.
تو بعضی از این موردها من احساس میکنم پدر و مادر ته دلشون هم ناراضی نیستن. به هر حال تنهایی سخته مخصوصا وقتی سن زیاد و مریضی بیاد.
پاسخحذف