ظهرها میرم دنبالش، باهم پیاده برمیگردیم خونه.
- خوش گذشت؟
- باردابو
- ا، چه خوب، اونوقت ناهار چی خوردی؟
- لیلله با
- خوشمزه بود؟
- هوم؟
- غذات خوشمزه بود؟
- تارتا
- دوست هم پیدا کردی؟
- هوم؟
- چه شعری خوندین؟
- بلوبر
- آفرین، دیگه چی بازی کردین؟
- بوبلا
بعد هم از روی زمین سنگ برمیداره و یه جایی پرت میکنه، یا برگهای درختچهها رو ناز میکنه، به کارگرهای تو کوچه دست تکون میده، گاهی هم یهو از یه چیزی که من نمیبینم ذوق میکنه. یک ربع بیست دقیقهای که از بقیهی روز و بقیهی زندگیم جداست.
- خوش گذشت؟
- باردابو
- ا، چه خوب، اونوقت ناهار چی خوردی؟
- لیلله با
- خوشمزه بود؟
- هوم؟
- غذات خوشمزه بود؟
- تارتا
- دوست هم پیدا کردی؟
- هوم؟
- چه شعری خوندین؟
- بلوبر
- آفرین، دیگه چی بازی کردین؟
- بوبلا
بعد هم از روی زمین سنگ برمیداره و یه جایی پرت میکنه، یا برگهای درختچهها رو ناز میکنه، به کارگرهای تو کوچه دست تکون میده، گاهی هم یهو از یه چیزی که من نمیبینم ذوق میکنه. یک ربع بیست دقیقهای که از بقیهی روز و بقیهی زندگیم جداست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر