نمیدونم نوشتن رو از کجا شروع کنم دوباره. شاید از زایمان؛ زایمان خیلی خیلی سختی داشتم، سعی میکنم یادم نیاد اصلا ولی یادم هم که میاد باورم نمیشه که من بودم اون آدمی که تحمل کردم اون ساعتها رو. اعتقادم رو به تاثیر ورزش و پیادهروی و شنا و یوگا و مدیریت درد و ماساژ روغن فلان و… به کلی از دست دادم. اینها همه تاثیرهای حاشیهای خیلی کمی دارن یا زنهایی که سنشون یا شکل بدنشون طوری بوده که آسون بوده زایمانشون بطور اتفاقی به اینها ربط میدن، نمیدونم. فقط میدونم که هیچ زنی یا آدمی نباید انقدر درد بکشه و تنش رو اینطوری در برابر این نوع آسیبها قرار بده. اگه کسی ازم سوال بکنه حتما سزارین رو توصیه میکنم؛ درسته که آسیبهای خودش رو داره سزارین هم، اما حداقل قابل پیشبینی و قابل مدیریت و کنترل هست. و دروغ هم نمیگم، اینطوری نبوده که چون بچهمه و دوستش دارم وقتی میدنش دستم دیگه یادم بره چه دردی کشیدم و چه بلایی سرم اومده و همهچیز شیرین بشه. نه واقعا، تا چندهفته اشکم سرازیر بود از فکر کردن به تنم و هیچ ربطی به افسردگی بعد از زایمان هم نداشت!
بخاطر همین این گروه های طرفدار همه چی طبیعی روی اعصاب منن. مثلا در مورد شیر دادن که برای همه آسون نیست اینقئدر آدم ها رو تحت فشار روانی میگذارن که خیلی غیر منطقی ست به نظرم.
پاسخحذفواقعا انقدر سخته ؟ پس چرا توي فيلم ها انقدر آسون به نظر ميرسه؟!
پاسخحذف:)) آره انقد سخته، فیلم هم اسمش روشه، فیلمه! و خیلی اطلاعات در مورد زایمان کاملا غلطه توی فیلمها.
حذف