۸/۰۱/۱۳۹۳

چیکار کردیم!

فیلمها همون فیلمهای قبلی‌ان، داستان‌هایی که میشنوی همونهان، سختی‌ها همونهان، دنیا و گرم شدنش و بی‌آبیش و جنگ‌هاش همون دنیاست، بچه‌های کار همونهان، تبلیغ‌های تلویزیون راجع به بچه‌هایی که اونور دنیان و مریضن و درخواست کمک می‌کنن همونهاست. هر فیلمی که می‌بینم یه جایی داره که برگردم و با نگرانی نگاه کاوه کنم، هر تبلیغی یه چیزی داره که برگردم و با بغض نگاه کاوه کنم، دیروز که اومده بود خونه حالش عجیب گرفته بود و از همکارش می‌گفت که یک هفته نخوابیده چون پسر کوچیک سه ساله‌ش شب تولدش دچار تشنج شده و معلوم نیست دلیلش و بیشتر توی خواب میاد سراغش، واسه همین جرات نمی‌کنن بخوابن و به نوبت می‌شینن بالای سرش وقتی خوابه، تا چندساعت گیج و ویج بودم. همه‌چیز همون شکلیه ولی این‌بار عمیق‌تر فرو میره تو دلت، عمیق‌تر نگرانت می‌کنه، عمیق‌تر به گریه میندازتت، همه‌چیز همون شکلیه ولی همه‌چیز یه جور دیگه‌ست. بعضی وقتها دوتا دستم رو میذارم رو سرم و با خنده بهش می‌گم «چیکار کردیم؟!!!!»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Web Stats