۱۱/۰۶/۱۳۹۳

حق

در مورد بارداری هم نمی‌دونم دقیقا هنوز، مثل زمانی که پریود می‌شم، الان هم نمی‌دونم چقدر هورمونیه حس‌هام و چقدرش منم. حتی نمی دونم این جمله معنی داره اصلا یا نه، چون هورمونی هم باشه خب بازم منم بهرحال. شاید فقط فرقش این باشه که آدمهای اطرافت متوجه میشن فرق داری تو و توِ هورمونیت.
چند ماه اول که فهمیده‌ بودم باردارم هزارتا نگرانی و ترس داشتم، و انقدر همه‌چیز یهو زیر و رو شده بود توی خودم و زندگیم که دوست نداشتم رفتار بقیه به همه‌ی تغییرهای دیگه اضافه بشه، دلم می‌خواست از یه جهت هایی هم حس کنم اتفاق خاصی نیفتاده تا بتونم اونجاهایی که واقعا اتفاق خاصی افتاده رو مدیریت کنم با خودم. حتی یادمه به یکی از دوستهام گفتم حق نداره اصلا به روم بیاره باردارم، باید مثل آدم باهام رفتار کنه! مثل همیشه.
 حالا رفته رفته حس می‌کنم رفتار مثل آدم برام سنگین شده!! هرروز  تا شب بالاخره یه جایی پیدا می‌شه که دلم می‌خواد گریه کنم، هرروز دلم از یه چیزی می‌شکنه،  هرروز حس تنهایی دارم. حس می‌کنم حق دارم، اولین باره که حس می‌کنم حق دارم خیلی. بگذریم که حتی فکر می‌کنم زن یا مرد، هورمون یا بدون هورمون گاه به گاهی باید مطلقا به آدمها حق داد که گریه کنند الکی، بیفتن، ناراحت باشند، دلشون زود بشکنه و بی‌منطق باشند؛ و تو فقط باهاشون مطلقا مهربون باشی.

۱ نظر:


  1. من همين الان هم نمي دونم اين از اين آدمي كه هستم چقدرش خودمم و چقدرش نتيجه ترس ها و تحقيرهاست. مي ترسم وقتي حس مي كنم خودمو نمي شناسم

    پاسخحذف

Web Stats