۱۰/۲۶/۱۳۹۳

تقصیر

لمس کردن (شدن) برام حیاتیه. دیوونه میشم وقتی چندروز دستم به گرمای پوست آدمی نمی‌خوره. چندروزه کاوه مریضه و با این وضعیتِ من هم بیشتر از همیشه وسواس به خرج می‌ده که مریض نشم، حتی نزدیکم هم نمی‌شینه. مریض نشدم، به جاش اما پوست دستم و اعصابم با هم خشک شده انگار، بعضی وقتها فکر می‌کنم همه‌چیز تقصیر مهاجرته؛ همه‌ی راههای تماس پوست  و حس لامسه‌ و آغوش آدم نباید به یک نفر ختم بشه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Web Stats