یهو حس عجیبی به بدن خودم پیدا کردم، حس میکنم تمام اعضای بدنم داره محو میشه جز دلم. حس کردم پاهام وجود نداره، دستهام مهم نیست، صورت ندارم، موهام به جایی بند نیست، پوست فقط روی دلمه. همه چیز به دلم ختم شده، توجه خودم (و احتمالا دیگران)، نگرانیهام، ترسهام، مراقبتهام، خوشحالیهام. حس کردم و مثل همیشه زود تصویر کردم و خندهم گرفت اول! تصویر دلی که راه میره، غذا میخوره، می خوابه، درد میکشه؛ ولی دلم تنگ شده واسه بقیهی اعضای بدنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر