۲/۳۱/۱۳۹۴

 هنوز حس راحتی نکرده بودم از سه چهاربار دور پارک گشتن و فقط مواظب آفتاب بودن که توی صورتش نخوره و تند و کند کردن برای آروم کردن گریه‌ش و خوابش بردن، برگشتنه که خواب بود هدفون گذاشتم توی گوشم و با یکی از آهنگهای همایون شجریان شروع کردم بلند بلند خوندن و ادا درآوردن، انگار که آهنگ خودمه و اصلا اصلش رو من خوندم و الان هم سر سن نشستم پشت میکروفون. تبدیل شدم به یه زن خاورمیانه‌ای که با کالسکه بود و داشت اداهای عجیب درمی‌اورد و  بلند بلند آواز می‌خوند، فقط یه نفر عجیب نگاهم کرد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Web Stats