۸/۲۱/۱۳۹۴

آینده

کم‌کم که دقت می‌کنم می‌بینم خیلی از آدمها آرزوهاشون رو موکول می‌کنن به زمان پیری، یه چیزی شبیه خیال‌پردازی با رویاهایی که الان محقق نمیشن به هر دلیلی. خیلی از آدمهایی که مهاجرت کردن فکر می‌کنن توی پیری و بازنشستگی برمی‌گردن ایران و توی شهرهای خودشون زندگی می‌کنن، جایی که بالاخره آروم بگیرن و حس غربت نکنن. خیلی از کسایی که عاشق شدن و دستشون نمی‌رسه می‌گن یه روز توی پیری میرم در خونه‌ش رو می‌زنم و... داشتم فکر می‌کردم چرا؟ دلیلش اینه که حاضر نیستیم قبول کنیم این رویاها رو باید از دست بدیم؟ فقط تقلا برای نگه داشتن آرزوها برای یک زمان نامعلومه؟ یا شاید واقعا فکر می‌کنیم در زمان پیری این مانعهایی که الان هست اهمیت خودشون رو حتما از دست دادند و آدم وقتی به انتها نزدیکتره انتخابها ساده‌تر میشه؟ یا این رویاها در واقع فقط انتخابهای درجه‌ی دومی هستن که میذاریم برای زمانی که انتخابهای اول تموم شدن؟!

۱ نظر:

  1. من که انقدر از پیری می‌ترسم که به آدم‌هایی که یه چیزی رو به پیری می‌اندازن حسودیم می‌شه.

    پاسخحذف

Web Stats