زیر آفتاب خیلی خوبی نشسته بودیم و دوتا آبجوی خنک هم رو میزمون بود:
- من فک کنم بایپولارم!
- آره منم داشتم بهش فک میکردم…. منم سینگلپولارم، ولی توی رانگ پول.
{بعدش من بعد از چندروز سکوت عجیب داشتم میخندیدم و اونم مثل همیشه لبخند شکایتآمیزی رو لبش بود!}
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر